صدیق قطبی مولوی عبدالحمید در سالن وزارت کشور و در همایش تجلیل از فعالین ستادی دکتر حسن روحانی به نکتهای اشاره کردند که محل نقد و تأمل برادر بزرگوار، آقای جلیل بهرامینیا واقع شد. (اینجا: https://goo.gl/KAa5Sn) سطور پیشارو تأملی انتقادی است بر ملاحظات آقای بهرامینیا. ضرورت پاسداشت اصل «حمل به احسن» ما را ملزم میکند که تا جای ممکن سخنان فرد مسلمان را به بهترین نحو تعبیر کنیم و اگر معانی و مضامین صحیحتری را بتوان بر مُراد گویندهای حمل کرد، جانب آنها را در مقام تعبیر و تحلیل بگیریم که چنین رویهای به «حسن ظن» نزدیکتر است. ضمن اینکه قرائن حالیه و مقالیه و نیز نظر به سیاق و بافتار سخن نیز ضرورت است محل توجه قرار گیرد و در فهم و تعبیر سخن، به مجموعهی دیگر سخنان و آرای گوینده، و به دست دادن فهمی سازوار و متلائم، التفات ورزید. مولوی عبدالحمید در سخنان اخیر خود بیان میکند که همهی ایرانیان، فارغ از نوع دین و مذهب، در حقوق شهروندی و برخورداری از فرصتهای اجتماعی و سیاسی، باید برابر باشند و مقولهی دین، امری ناظر به رابطهی خدا و انسان است و نباید در مناسبات اجتماعی، ملاکِ و محکِ برتری و یا فروتری قرار بگیرد. آقای بهرامینیا سخنان مولوی را اینگونه تعبیر کردهاند که ایشان در پی دفاع از سکولاریسم و نفی شمولیت و جامعیت دین و فروکاستن آموزههای دینی به محدودهی رابطهی خدا و انسان است و چنین نگاهی با سرشت دین و نگاه جامع آن به زندگی انسان، نمیسازد. اما به نظر میرسد با توجه به سیاق سخن و ضرورت حمل بر احسن و نیز نظر به مشی عملی و کلّیت دیدگاههای مولوی عبدالحمید میشود از سخنان ایشان تعبیری دیگر به دست داد. وقتی گفته میشود دین مقولهای ما بین خدا و بنده است، لزوماً به معنای نفی جامعیت و شمول دین نیست، بلکه بیان این نکتهی پراهمیت است که دین افراد نباید مبنایی برای فراداشت و یا فروداشت، برای برخورداری و یا محرومیت شهروندان قلمداد شود. دولتمردان و متصدیان امر نباید در ارائهی خدمات اجتماعی و یا توزیع قدرت و ثروت به دین انسانها توجه کنند و تنها خداست که حق دارد بر اساس دین آدمیان میان آنان داوری کند و بر اساس نوع دین و شیوهی دینداریشان، وضعیت اخروی آنان را تعیین نماید. به بیان روشنتر: تنها کسی که حق دارد دین و دینداری انسانها را مبنایی برای منع و عطا و فروداشت و فراداشت آنان قرار دهد خداوند یکتاست و دیگران حق ندارند در مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، نوع دین و شیوهی دینداری انسانها را ملاک و مبنایی برای اتخاذ رفتارهای متفاوت و تبعیضآمیز قرار دهند. همچنان که پیشتر آمد، نوع مشی و منش مولوی عبدالحمید که متضمن حضور در اغلب ساحات اجتماعی است و نیز سایر دیدگاههای ابرازشدهی ایشان در مقاطع مختلف که بیانگر توجه به نقش اجتماعی فرد مسلمان و آموزههای اجتماعی دین است، مؤید تعبیری که آقای بهرامینیا محل نقد و تأمل قرار دادهاند، نیست. کلام مولوی عبدالحمید همسو با این آیهی کریمه است که: «… لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَـکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»[مائده:۴۸]؛ «براى هر یک از شما شریعت و راه روشنى قرار دادهایم. و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت [همه] شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد.» اینکه تنها خداست که حق دارد بر اساس دین انسانها در رابطه با آنها داوری کند، امری است و اینکه دین، تنها تنظیمگر رابطهی انسان و خداست و اعتنایی به روابط فرد با دیگر انسانها ندارد، امری دیگر. آنچه علیالفرض نافی شمولیت دین است، دریافت دوم است و نه اول. سخنان مولوی عبدالحمید ناظر به نگاه اول است.

نظرات